▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

    خداروشکر توی 21 lماهگی جمله میگه و حرف میزنه هر کاری که ما میکنیم و تکرار و هر چی میگیم میگه      کلمات و جملات :‌ مامان آب بده  مامان نون بده  عذا بده  بریم بیرون  مامان منهنه  بابا عیزا  مادربزرگش : می می  بابابزرگش : باباعاجی دایی - عمه - عمو آداس بده  ماسین دعوا میکنه میگه عههههههههههههههههه دسشوییییی پیپی  دیگه از کمکاش که هر چی بگم کمه  تیوی روشن خاموش کردن پنکه کولر بستن درها جمع کردن بالش ملافه لباس اضافه آشغال اضافه با امیر آقاس سفره پهن کردن جمع کردن  ...

این قسمت بنگاهی  شکارچی  ...

اینم فشن میشود  اینم عرشیا کوچولو 3 ماهه که تازه 4 کیلو شده  عادات همیشگی  رو مبل رفتن  لم دادن + آب بازی شیکم تو سینه جلو    ...

سفر به گنبد و هزار شر بازی پارک شهرداری گنبد        عاقبت آب بازی با فواره پارک  اینجا مامانی رفته بود استخر آبدرمانی  سوسن جون زحمت کشده درست 5 ساعت نگهش داشت برد پارک  دریاچه مصنوعی  اینم ویلای عمه + اینم مربوط به سفر قبلی به گنبده کنار هایپر هاوش    ...